|
|
|
|
|
جمعه 12 تير 1394 ساعت 18:46 |
بازدید : 2734 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
اول ، تــــو را شبیــه خودم پیـــر می کشم
بدتر...عصا به دست و زمین گیر می کشم
یا نه ، کنـــار ساحلی ، تنها و منتظر
با یک غروب مرده ی دلگیر می کشم
وقتی کـه ذره ذره ی شکلت تمام شد
همراه دست وپای تو زنجیر می کشم
آنگاه جـــای روسری ، همراه مـــوی تــــو
خطی شبیه ضربه ی شمشیر می کشم
***
...اما بدون تـــو ، ولــــی...،آخر نمی شود
روی شقیقه ی خودم هفت تیر می کشم
کاغذ هزار پاره شد ؛ وقتی که روی آن
شلیک ناگهانـــی یک تیـــر می کشم!!!
------------------------------------------------------
«من با تو باشم کاش» تصویرش قشنگ است
ایــن فکرهـای خـــام ! تاثیـــرش قشنگ است
ای کاش! من خــواب خودم می دیدم- امــــا
با چشم های تو! که تعبیرش قشنگ است
تقدیــــرهای شـــــــوم و بد اینجــــا زیادند
آنکس که سهم توست تقدیرش قشنگ است
لبخند هرچنـــد از لبان تـــــوست - امـــا
در پیکر من موج و تکثیرش قشنگ است!
وقتی که من مردم مقصر هم کــه باشی/
بنویس! چشمان تو تقصیرش قشنگ است
شلیک هـــا وقتـــــی کــــه از سمت تـــــو باشند
هم ماشه/ هم هفت تیر / هم تیرش قشنگ است
لب هـــات آیـــات خداونـــــد کریــــم اند!
این کفر زیبا ! باتو تفسیرش قشنگ است
از حد گذشته کفر هایم! ... چاره ای نیست
اینجـــا تمام کفـــر و تکفیرش قشنگ است!
------------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر حمیدرضا برزکار ,
اشعار حمیدرضا برزکار ,
شعر ,
حمیدرضا برزکار ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|